به یک شخصِ محترم

آچمَـــــــز

ز همه دست کشیدم که تو باشی همه ام +همه هست و هیچ نیست جز او .. tan-dis = تندیس : هست نشان دادن ِ آنچه را که نیست گویند ..

به یک شخصِ محترم

روی صندلی نه چندان راحتی ام نشسته ام و دارم به آهنگی گوش می دهم که همان لحظه ی اولش تو آمدی خودت را قاطیِ کلماتش کردی. راستش را بخواهی از کلمات این آهنگ چیزی نمی فهمم و فقط تو را خوب از بینش می شناسم. چشم هایم را می بندم. بی مقدمه. اصلا قرار نبود وسط نوشتن این نامه چشم هایم را یکهو ببندم. حالا، چشمم هایم بسته است و دارم چشم بسته می نویسم. تا حالا شده چشم بسته تایپ کنی و انگشتانت را روی دکمه های کبرود تق تق بکوبانی؟ هنوز دارم با چشم بسته با تو حرف می زنم و آهنگ دارد همین طور می خواند در صورتی که من چیزی ازش سر در نمی آورم. من فقط تو را می فهمم. البته راستش را بخواهی من، تو را هم نمی فهمم. مثلا اینکه، چرا اینقدر دیرخبری ازت نیست؟ می خواهم چشم هایم را باز کنم. آهنگ هم تمام شده. باز کنم؟ باز کنم می بینمت؟

 

 ویرایش نشده. دست نخورده. صادقانه.



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





+ نوشته شده در برچسب:, ساعت توسط انگوشت ِ مَن |